
شعر شبنشینی با قلم به همراه بداهه ای زیبا از شاعر نادر دهقانپور در ادامه مطلب...
« درد و دل با قـلـم »
دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم هوای جرعه ای از شعرهای تازه دم دارم
من امشب از ردیف و وزن و از مصراع بیزارم میان دفتر شعرم، فقط یک عـشق کم دارم
سکوت خفته ی شب را به آه سینه بشکستم که اندر سینه ی مجروح ، دردی صد رقم دارم
ندانستم که دل بندم بچشمان تومحکومم به خود تا آمدیم دیدم قلبی متهم دارم
محال است در جدال عشق محکوم و فنا گردم من اندر کار و زار عشق هم ، خیل وحشم دارم
امانم ده شبی دیگر ، ای آقای عزرائیل که در سر آرزوی وصل یاری محترم دارم
91/10/5
قراری
« بداهه نادر دهقانپور »
تو امشب پر ز شعری، وز ردیف و وزن بیزاری من از بی وزنیِ شعرم، به رویِ دیده نَم دارم
سکوتِ خفته ی شب را به آهِ سینه بشکستی و من صد آهِ ناگفته درونِ دفترم دارم
ندانستم که دل بستم به چشمانِ بتی سنگی و من صدها طلب از چشمهایِ این صنم دارم
محال است از جدالِ عشقِ تو پیروز برگردم مگر از جهد در راهِ تو نایی در قدم دارم؟
91/10/20
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
شاعر ناشناس
دلا امشب هوای همنشینی با قلم دارم ورق دارم، قلم دارم، فقط یک ساز کم دارم
تو امشب سازِ کوکی، وز ردیف و وزن بیزاری من از ناکوکی سازم به رویِ دیده نَم دارم
سکوت خفته ی شب را به آهِ سینه بشکستی و من صد آهِ ناخوانده، میانِ دفترم دارم
ندانستم که دل بستم به چشمانِ بتی سنگی و من صدها طلب از چشمهایِ این صَنَم دارم
مرا در دست، جامی هست، لبریزِ از میِ شعرم نه آن جمشیدِ دورانم، که دستم جامِ جم دارم
سَبُک پا می روی، نادر به گَردِ پات در حسرت اگر کُندم، به دوشم صدهزاران بارِ غم دارم
نه پیرم من، نه دلخسته، خدار را! از چه می پرسید؟
من از عشقِ رخِ لاله ست، اگر در پشت خَم دارم
محال است از جدالِ عشقِ تو پیروز برگردم مگر از جهد در راهِ تو نایی در قدم دارم؟
91/10/24
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 266 |