لاله قراری
جمعه 29 شهریور 1392
چه احساسی ازاین بدترکه دنیا ،بات سرجنگه
کـسی دردت نمـی فـهـمه دلای آدمـاش سـنگـه
چه احساس بدی داری که مرد عشق و رویاهات
بدون عذر و تـقصـیری کـلـک بازی کنه باهات
چه احساسی ازاین بدتر شب و روزت سکوت باشه
غمــای عــالـم و آدم چـو ســوزن تـوو گـلـوت باشه
چه احساسی از این بدتر که صید گــرگ تازی شـی
جـوون باشی و ناچـاراً به درد و غصه راضی شـی
نصیبت میشـه روزی که بگن عشق تو، تو زرده
چشــاتو واکنی بینـی که عشقــت پسـت و نـامرده
چه بــد میشه همونی که حسـابـی دوسـتـش داری
برات ثـابت بـشه روزی حرفـاش بوده سرکـاری
یکی حیوون تر از حیوون نقـاب آدمی بـر رو
بیـاد و مثـل نـامــردا زنه بـر عشــق تـو نـارو
همونایی که از جونت براشون مایه می ذاشـتی
همونایی که بــد بودند ولی تـو کـم نمی ذاشـتی
چرا پس میدم این طوری تقاص سادگی هامو
دلـم امشـب حوس کرده روزای بچگــی هامو
1392/6/24
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 30 |