لاله قراری
دوشنبه 28 بهمن 1392
این عاشقانه ی زیبا از استاد محمد علی بهمنی
تقدیم به همه ی آنها که سالهاست تشنه ی یک صحبت طولانیند!
تقدیم به همه ی آنها که سالهاست تشنه ی یک صحبت طولانیند!
با همه بی ســـــرو ســـامانی ام باز به دنبـــــــال پریـشـــانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست درپــــی ویران شــــــدن آنی ام
آمــــده ام بلکه نـگاهــــم کنــــی عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
دلخوش گــــرمای کسی نیستم آمده ام تا تــــــــو بسوزانی ام
آمــــــده ام با عـطش ســـــالها تا تو کمی عشــق بنوشانی ام
ماهی برگشته زدریـــــا شـــدم تا کـــه بگـیــری و بمـیـــرانی ام
خوبـتــــرین حــــادثه می دانمت خوبـترین حـــادثه مــی دانی ام؟
حرف بــــزن ابــــر مـــرا باز کـــن دیــرزمــــانی است که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن-سالــهاست تشنه ی یک صحبت طــولانی ام
آمــــده ام بلکه نـگاهــــم کنــــی عاشق آن لحظه ی طوفانی ام
دلخوش گــــرمای کسی نیستم آمده ام تا تــــــــو بسوزانی ام
آمــــــده ام با عـطش ســـــالها تا تو کمی عشــق بنوشانی ام
ماهی برگشته زدریـــــا شـــدم تا کـــه بگـیــری و بمـیـــرانی ام
خوبـتــــرین حــــادثه می دانمت خوبـترین حـــادثه مــی دانی ام؟
حرف بــــزن ابــــر مـــرا باز کـــن دیــرزمــــانی است که بارانی ام
حرف بزن،حرف بزن-سالــهاست تشنه ی یک صحبت طــولانی ام
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 26 |
لاله قراری
پنجشنبه 24 بهمن 1392
لاله قراری
چهارشنبه 23 بهمن 1392
یک روز روی این همه بغض بی دلیل پارچه ای به رنگ سکوت
میکشم و در حوالی یک سال پر باران برای همیشه فراموش
میشوم ... بگذار بعضی ها خیال کنند من مرده ام.... چه مهم!!!
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 34 |
لاله قراری
دوشنبه 21 بهمن 1392

من مي نويسم اما تو نه مي خواني نه مي فهمي
ثانيه هاي من بدون تو با نگاههاي سردت به شلاق درد عادت كرده است
كاش غرورت كمي زلال تر بود
كاش مي فهميدي دريا از وحدت قطره ها دريا مي شود
اما افسوس كه نه مي فهمي نه تلاش مي كني
و ثانيه ها همچنان در گذرند
کاش مرا می فهمیدی ...
بجای سکوتت
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 28 |
لاله قراری
دوشنبه 21 بهمن 1392
سلام
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
ادامه مطلب...
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 32 |
لاله قراری
چهارشنبه 16 بهمن 1392
بالاخره یک روز به آرزوی بچگی یام می رسم
در صف اول نماز جلوتر از پیش نماز می ایستم
و همه به من اقتدا خواهند کرد ...
نماز که تمام شود همه به سمت من خواهند آمد
چقدر عزیز خواهم شد
بعد از چند قدم که حرکت کنند
کسی فریاد می زند:
بلند بگو
لا اله الا الله
همین
و همه به من اقتدا خواهند کرد ...
نماز که تمام شود همه به سمت من خواهند آمد
چقدر عزیز خواهم شد
بعد از چند قدم که حرکت کنند
کسی فریاد می زند:
بلند بگو
لا اله الا الله
همین

برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 23 |
لاله قراری
سه شنبه 15 بهمن 1392
لاله قراری
جمعه 11 بهمن 1392
بالا ترين رمز کاميابي در اين است که انسان چيزي بگويد,کاري
بکند و چيزي را بخواهد که ديگران معمولاً آنرا نمي گويند,نمي کنند
و نمي خواهند,يا در گفتن آن ترديد دارند
بکند و چيزي را بخواهد که ديگران معمولاً آنرا نمي گويند,نمي کنند
و نمي خواهند,يا در گفتن آن ترديد دارند
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 23 |
لاله قراری
سه شنبه 8 بهمن 1392
ساده بودیم.
به سادگی رویاهای کودکانه و حرفهای خودمانی.
به عادت دلهای بی ادعا احساس را می فهمیدیم
و به لطافت اشکهای پنجره دلتنگِ هم می شدیم.
پشتِ خنده هایمان حساب و کتاب نبود! و هیچ تمساحی در خیابانهای شهرِمان
اشک نمی ریخت! کوچه ها پُر بود از بویِ زندگی،باغچه بود،حوضِ نقاشی بود،
کرسیِ مادر بزرگ خلوتِ استکانهای چای بود. یک دلِ سیر محبت بود و درختها
فرصتِ تماشای عاشقانه های ما را داشتند. هنوز مشکی رنگِ عشق نبود!
سفید بود و سفید و زندگی به تمامِ سختیهایش می ارزید.روزها به هزار
افسوس شب می شد و شبها رنگِ گریه نداشت.به هر کسی رسیدم سراغ
مردمِ شهرم را گرفتم هنوز پیدایشان نکردم ،اگر نشانی از مردمانِ پاکم داری به
آدرسِ تنهایی ام بفرست.
به سادگی رویاهای کودکانه و حرفهای خودمانی.
به عادت دلهای بی ادعا احساس را می فهمیدیم
و به لطافت اشکهای پنجره دلتنگِ هم می شدیم.
پشتِ خنده هایمان حساب و کتاب نبود! و هیچ تمساحی در خیابانهای شهرِمان
اشک نمی ریخت! کوچه ها پُر بود از بویِ زندگی،باغچه بود،حوضِ نقاشی بود،
کرسیِ مادر بزرگ خلوتِ استکانهای چای بود. یک دلِ سیر محبت بود و درختها
فرصتِ تماشای عاشقانه های ما را داشتند. هنوز مشکی رنگِ عشق نبود!
سفید بود و سفید و زندگی به تمامِ سختیهایش می ارزید.روزها به هزار
افسوس شب می شد و شبها رنگِ گریه نداشت.به هر کسی رسیدم سراغ
مردمِ شهرم را گرفتم هنوز پیدایشان نکردم ،اگر نشانی از مردمانِ پاکم داری به
آدرسِ تنهایی ام بفرست.
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 25 |
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن
بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدمها تمامت که کنند، "رهـــــایت" می کنند . . .
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 26 |
لاله قراری
دوشنبه 7 بهمن 1392
یه شب تو خواب ، خواب میدیدم ، که امدم کنار تو
میدونم عاشقت شدم دوست دارم این ٔاو بدونی
حالا که اینجا رسیدم دلیل این رسیدنی
کاشکی تموم رویاها تو خواب من خلاصه شه
با من زخمی از همه نزدیک تر از حتی نفس
میدونم عاشقت شدم دوست دارم این ٔاو بدونی
حالا که اینجا رسیدم دلیل این رسیدنی
کاشکی تموم رویاها تو خواب من خلاصه شه
با من زخمی از همه نزدیک تر از حتی نفس
برچسب ها:
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 29 |
لاله قراری
سه شنبه 1 بهمن 1392