لاله قراری
پنجشنبه 22 فروردین 1392

کسی انگار با من همسفر نیست
کسی انگار از حالم باخبر نیست
کسی انگار از حالم باخبر نیست
تو بودی آن پرستویی که جستی
همانی که حصار دل شکستی
ومن ماندم دراین تنهای هستی
مقصرغیر من ای دل تو هستی
به ناز گوشه چشمی جان سپردی
شکوه خویش را از یاد بردی
از اینرو کار ما گردید مشکل
بخوان با شعر دلگیرم دل ای دل
ببین ای دل ردیف گریه هایم
قلم هم سخت میبارد برایم
پس از آن چشم خود آرام بستم
هجوم درد را یکجا شکستم
دگربا نازک ابرویی نخندم
دل وامانده را بر کس نبندم
حقیقت سرنوشت من همین بود
تمام قصه ی من این چنین بود

1392/01/15

1392/01/15
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 47 |